آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

ناز گل مامان

من و تو

من و تو یکی دیده گان ایم           که دنیا را هر دم                       در منظر خویش                                 تازه تر می سازد. نفرتی از هر آنچه بازمان دارد از هر آنچه محصورمان کند از هر آنچه واداردمان                    &nbs...
30 بهمن 1390

اولین کتاب

ناز گل مامان یادم رفت اینجا برات بنویسم که روز ولنتاین با بابایی رفتیم و چند تا کتاب داستان برات گرفتیم که شد کادوی ولنتاینت. که الانم برات میخونم تا لالا کنی دنیا اومدی هم برات میخونمشون عزیز مامان. ...
27 بهمن 1390

وبلاگ جدید

سلام به دوستای عزیز نی نی وبلاگ. من بعد از اینکه دیدم امکانات نی نی وبلاگ برای نی نی ها بهتره از  بلاگفا اسباب کشی کردم اومدم نی نی وبلاگ امیدوارم اینجا هم به من هم به دخمل کوچولوم خوش بگذره با دوستای خوبمون ...
20 بهمن 1390

دوپ دوپ قلب

امروز ۷ هفته و ۳ روزته. قربونت بره مامانی که انقد کوچولو و نازی. رفتم سونو و برای اولین بار صدای قلبتو شنیدم. بهترین حسی بود که تا به حال داشتم نمیتونم وصفش کنم.بی صبرانه منتظرم تا زود زود بیای بغلم. اینم اولین عکسته عزیزم ببین چقد خوشگلی     ...
19 بهمن 1390

سلام به دختر گلم

عزیز دل مامان، چند هفته بود من وبابایی بد جور مشغول ترجمه بودیم نمیتونستم با خیال راحت بیام از نگفته هام برات بگم  قربون این تکون خوردنای نازت برم که منو کشته  امروز بالاخره کار ترجمه تموم شد. با خیال راحت خونه تکونی رو شروع میکنم و سعی میکنم بیشتر حواسم به تو باشه عزیزم. تا خوب بهت برسم روز به روز قوی و قوی تر بشی.  دوست دارم یکی یه دونه قشنگم ...
17 بهمن 1390

بودنی فراتر از هر واژه ای

شوری تازه سرتاسر وجودش را گرفته؛ گویی  شمرده شمرده می خواهد هر از گاهی گاهی فقط بیگاهی بی آنکه به چشم دیده باشد یا که شنیده باشد بی خبر و ناگاه قدم گذاردن آغازد قدم گذاردنی که تنها یکی می تواند لمس اش کند و برای لمس خود از میان آنهمه واژه گان بلاتکلیف دنبال دست چینی می گردد که بهترین باشد با همه وسواس اش، واژه ها را ورق می زند  و آنگاه که واژه ای زیبایی اش برابر تو باشد می ایستد اما چه اندک واژگانی که بتوانند با تو برابری کنند چه اکنون لحظه به لحظه می گوید به منی که تل ترجمه روی سرم ریخته! می گوید که  تو بگو تو بگو تو بگو ...  و چه تکلیف سختی برایم به ناچار تحمیل می...
13 بهمن 1390

تقدیم به تو

اشک رازی ست   لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشق ام بود. دستت را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیریافته با تو سخن می گویم به سان علف که با صحرا به سان باران که با دریا به سان پرنده که با بهار سخن می گوید زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست. ...
8 بهمن 1390

اولین هدیه

سلام دختر قشنگم. امروز عمه پروینم با آقا امید از اصفهان اومدن. عزیز دلم اولین کادوی خوشگل و نازتو عمه پری جونم برات گرفته شرمنده کرده   یه لباس پنج تیکه خوشگل و ناز نازی و یه سرهم شیک صورتی گرفته. دست گلش درد نکنه. ایشالا دنیا اومدی تونستی حرف بزنی تو هم بهش میگی میسی خاله جون دستت درد نکنه  ...
2 بهمن 1390

با تو بودن

عزیزم با تو بودن خیلی حس قشنگیه. وقتی صدای قلبتو میشنوم که روز به روز قویتر میشه آرامش میگیرم. امروزم شنیدم و لذت بردم از اینکه هستی و قلبت میتپه. دوس دارم بهترین باشی بهترینم. موفق و باهوش. تمام تلاشمو میکنم برای موفق شدنت. امروز شنیدم عمه گلم حامله ست خیلی خوشحال شدم نی نی های  ۹۱ دارن زیاد میشن خدارو شکر. دوست دارم عزیزم و لحظه شماری میکنم برای اومدنت  ...
29 دی 1390